۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

مادر عماد بهاور: امتناع عماد از مصاحبه تلویزیونی علت انتقال او به زندان رجایی‌شهر است

انتقال زندانيان سياسى وعقيدتى به زندان‌هاى شهرهاى ديگر به اعتقاد برخى تحليلگران سياسى به ابزارى براى تنبيه و انتقام ‌گيرى از اين زندانيان تبديل شده كه به اعتقاد حقوقدانان رفتارى برخلاف قوانين موجود است.

پس از انتقال احمدزيدآبادى و مسعود باستانى دو زندانى سياسى و عقيدتى پس از انتخابات به زندان رجايى شهر، حال نوبت به عماد بهاور، مسئول شاخه جوانان نهضت آزادى ايران و از بازداشت‌ شده هاى پس از انتخابات رسيده تا از زندان اوين به زندان رجايى شهر منتقل شود كه در ايران زندانى مخوف ناميده مى شود؛ زندانى كه سال‌ هاست منصور اسانلو از رهبران سنديكاى كارگران شركت واحد اتوبوسرانى تهران و حومه را در خود جاى داده است.

طاهره طاهريان، مادرعماد بهاور، در گفت و گو با رادیو فردا از آخرين وضعيت اين فعال سياسى پس از انتقالش به زندان رجايى ‌شهر می گوید:

طاهره طاهريان: ما امروز شنيديم كه ايشان را به زندان رجايى شهر منتقل كرده اند. بدون خبر ما بود. روز پنجشنبه (روز ملاقاتش) رفتيم زندان اوين. متاسفانه به ما ملاقات ندادند. بسيار عصبى و ناراحت شدم. دليلش را خواستم كه چرا ملاقات ندادند. به من دليل خاصى نگفتند. حال روحى ام كاملا به هم ريخت. هر چه سئوال مى كردم، جواب مرا نمى دادند. به هر صورت خانم آقاى پناهى كه آن روز قرار داشت با دادستان، خبر ناراحتى مرا به ايشان گفتند. ايشان پيغام داده بودند كه شنبه صبح خانم بهاور بيايند دفتر من و من با آنها صحبت مى كنم و ملاقاتى مى دهم. ما صبح شنبه مراجعه كرديم به دفتر آقاى دادستان. آنجا جوابى نشنيديم. اين پيغام به آنها نرسيده بود و به من جوابى ندادند. مجددا روز يكشنبه كه روز تلفن و نوبت تلفنش بود ما هرچه منتظر شديم با ما تماس نگرفت. خيلى نگران بوديم از اول هفته كه چه شده. خبرى ازش نشده. امروز صبح خودش تماس گرفت كه انتقالش داده اند به زندان رجايى شهر.

خانم طاهريان، آقاى بهاور درباره دليل اين انتقال چيزى نگفتند؟

دليلش مى گفت اين سه چهار روز اخير خيلى به من فشار آوردند كه مصاحبه تلويزيونى داشته باش. حتى همان روز پنجشنبه كه رفته بوديم براى ملاقات و ملاقات ندادند، كارشناس پيش او بود و همان جا گفته بود كه ما يك هفته است خانم ات را دستگير كرده ايم و مادرت هم الان حالش به هم خورده و سكته كرده و برده اند بيمارستان. تو براى اينكه آزاد شوى يك مصاحبه تلويزيونى داشته باش. او هم به هر صورت انجام نداده بود. و فكر مى كنم به همين دليل انتقالش دادند (زندان) رجايى شهر.

آیا وكيل آقاى بهاور توانسته بعد از اين انتقال صحبتى با مسئولان زندان و يا مقامات قضايى داشته باشند يا ديدارى؟

نه خير. من امروز به وكيل شان خبر دادم. حتی بلافاصله به دادگاه انقلاب خبر دادم كه به چه دليل ايشان رفته. آنها خبر نداشتند. و بعد كه وكيل شان تماس گرفتند با آنجا، آنها به او گفتند كه انتقال داده اند به رجايى شهر و فعلا هم هنوز در حد اطلاع است.

اشاره كرديد كه آقاى بهاور بعد از انتقال به زندان رجايى شهر با شما تماس گرفتند. توى اين تماس در باره وضعيت نگهداري خود در اين زندان صحبتى كردند و يا اشاره اى داشتند؟

نه. فقط تلفنى در حد سه چهار دقيقه بود و گفت مرا تازه آورده اند و احتمال مى دهيم كه امروز صبح رفته باشد. چون بلافاصله بعد از رسيدنش بوده و از قرار معلوم نمى دانم يك صحبتى در باره قرنطينه كرد و گفت كه بعدش مى آورند زندان عمومى و سه چهار روز فعلا قرنطينه هستم. ولى قول داد كه احتمالا مى تواند تماس بگيرد.

شما چه برنامه اى داريد و چه اقداماتى خواهيد كرد در اعتراض به اين انتقال؟

من فقط با وكيلش صحبت كردم كه ايشان قرار است فردا به دادگاه انقلاب مراجعه كنند و ما هم طبق معمول كه از اول پيگيرى مى كرديم بايد يك پای مان دادگاه انقلاب باشد و يك پای مان دفتر دادستان كه ببينيم از آقاى دادستان مى توانيم وقت بگيريم.

چون از آن روز هرچه تماس گرفتيم وقتى به ما ندادند و فقط از مسئولان خواستند كه به ما جوابى بدهند. انتظار همين است چون خود آقاى دادستان كه گفته من شنبه مى بينمشان ما از آن روز همينطور داريم مراجعه مى كنيم و مى گوييم كه ايشان خودشان گفته اند. ولى هيچ كس جواب ما را نمى دهد. يك ساعت خاص هم نمى گويند كه ايشان آنجا هستند يا شما بياييد ملاقات كنيد. انتظار ما اين است كه يك جواب درست بدهند.

منبع:رادیو فردا/آرش حسن نیا


share this: facebook

عماد بهاور را آزاد کنید


share this: facebook

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

انتقال عماد بهاور به زندان رجایی‌شهر



عماد بهاور پس از گذشت بیش از هفتاد روز بازداشت در سلول‌های انفرادی و چندنفرة بند 209 زندان اوین به زندان رجایی‌شهر منتقل شد.

وی که پس از 51 روز انفرادی هم‌سلولی جعفر پناهی شده‌بود در تماس تلفنی امروز خود از بخش قرنطینة زندان رجایی‌شهر به خانواده خود اطلاع داده‌است که از دو هفته پیش که از جعفر پناهی جدا شده، دوباره به سلول انفرادی انتقال پیدا کرده‌ و روز گذشته هم به زندان رجایی‌شهر منتقل شده‌است. وی در این تماس تلفنی که بعد از دو هفته صورت گرفته‌است همچنین خبر داده است که در این مدت بی‌خبری برای فشار بیشتر به او گفته‌اند که همسرت را هم بازداشت کرده‌ایم و مادرت هم سکته کرده است و با این اخبار کذب او را بسیار نگران کرده‌ و برای مصاحبة تلویزیونی تحت فشار قرار داده‌اند که مورد پذیرش وی قرار نگرفته‌است. وی پیش‌بینی کرده‌است که طی چند روز آینده از قرنطینه به بخش عمومی زندان رجایی‌شهر منتقل خواهد شد.

عماد بهاور رئیس شاخة جوانان نهضت آزادی ایران و عضو هسته مرکزی پویش موج سوم بوده و برای چندمین بار در اسفند ماه 88 به دلایل نامعلوم بازداشت شده است و پس از بیش از 70 روز هنوز در بازداشت موقت به سر می‌برد.


share this: facebook

۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

نامه همسر عماد بهاور به او در دوم خرداد



دوم خرداد است و بیش از هفتاد روز از بازداشت اخیرت میگذرد، گرچه بیش از یک سال است که نیستی و هستی.

محکومی پشت دیوارهای بتنی بمانی مبادا که راجع به حقایق فکر کنی.

عماد جان؛

این اشکی که هر روز بر گونه‌های من جاری می‌شود از دوری تو نیست؛ اشک خوشحالی است از این‌که تو، زیر بار شکنجه کسانی که به آن‌ها عشق می‌ورزی در صلح زندگی می‌کنی و زیباترین تصاویر زندگی‌ات را نقش کرده‌ای.

خوشحالم از با تو زندگی کردن برای به‌دست آوردن این تجربیات ناب.

خوشحالم که از ملاقات‌های هفتگی هم محروم شدم، مبادا که به آن عادت کنی و روزی من را پشت شیشه نبینی و آزرده شوی.

عماد عزیز در انتها، آرامشت دو چندان باد که تمام مسئولان از آنچه با تو و دوستانمان می‌کنند، سر در گریبان برده‌اند و هیچ پاسخی ندارند، نه دادستانی هست که بگوید چه می‌کند نه قاضیه پرونده‌ای و نه ...

اما ما هستیم...


share this: facebook

طرح مریم شفیعی، همسر عماد بهاور، از او (4)


share this: facebook

زندگی من، اینجا و اکنون

فایل صوتی نامه عماد بهاور به همسرش مریم شفیعی را از اینجا بشنوید.

share this: facebook

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

نيايش و اشك در طلب آزادي؛ یادداشتی از پرستو سرمدی

حالا ديگر شب‌هاي جمعه هم براي خود حكايتي شده است. شب‌هاي اشك و آه آنهايي كه عزيزي در بند دارند و دعا خواندن نزديكانشان تا شايد تسلاي خاطري باشد در اين زمانه كه گويا براي آزادي آن اسيران كار ديگري از دست كسي ساخته نيست.

شب هاي جمعه در آن لحظات كه خانواده زندانيان و دوستانشان به درگاه خداي خود پناه مي‌برند تا شايد فرجي افتد احساس غريبي دارم، احساس مي‌كنم كه برادران در بندم محمدرضا و عماد مي‌شنوند صداي ما رفيقان نيمه‌راه را كه اين بيرون زندان‌ها مستاصل شده‌ايم حتي در تحليل آنچه كه بعد از انتخابات رخ داد.

هنوز هرچه با خود مرور مي‌كنم تا بتوانم تصوير دقيقي از آنچه كه بعد از انتخابات رخ داده را در ذهنم ترسيم كنم باز يك جاي كار مي‌لنگد. انتخابات برگزار شد، موج سبز حتي چند روز قبل از 22 خرداد هم نتيجه را معلوم كرده بود، پيروزي ميرحسين. در اين ميان جرم برادران دربندم محمدرضا جلا‌ئي‌پور و عماد بهاور لابد اين بود كه نسل مايوس سوم را به صحنه آورد. آنها را راضي كرده بودند كه در انتخابات شركت كنند و اين چنين شد كه ميليون‌ها نفر با صندوق ها آشتي كردند. خيابان‌ها مملو از شور و حالي شد از اميد سبز اين جوانان اما دستي آمد و اين اميد را نااميد كرد و نتيجه انتخابات را آنچنان خواند كه هيچكس در دنيا باور نكرد، حتي خودش. خب گناه برادران در بند ما در اين ميان چيست؟ آنها كه آن‌قدر آزاد نماندند تا حتي با خبر شوند از سيل خشم مردم، اعتراضات و كشتارها.

ما و برادران در بندمان اگر اتهامي داريم در برابر نسل سوم و صدها هزار پويشگر جوان است كه باور نمي‌كردند برگزاري انتخابات سالم را و ما به آن‌ها باورانديم كه اگر حضور يابند كسي نمي‌تواند رايشان را مخدوش كند. اين اگر خطايي است و نياز به عذرخواهي دارد در برابر مادران و پدراني است كه فرزندان جوانشان اين روزها در خيابان‌ها و بازداشتگاه‌ها اسير خشونت هستند. جرمي در برابر حكومت رخ نداده است.

در اين شب‌هاي جمعه كه نزديكان زندانيان دعاي كميل مي‌خوانند، در آن لحظات كه از خدايشان مي‌خواهند اسيران را آزاد كنند، احساس مي‌كنم محمدرضا و عماد برادران در بندم در پشت ميله‌هاي آن زندان رسوا، آرام مي‌گيرند و دل‌هايشان براي تحمل اين روزها گرم‌تر مي‌شود. و فكر مي‌كنم كه شايد بازجويان آن‌ها اين بار كه مي‌خواهند اتهامي را به آن‌ها بقبولانند به ترديدهاي دلشان بيشتر بها دهند، چون به خوبي مي‌دانم كه اين بازجوها دلشان پر از ترديد است و هنگامي كه با محمدرضا و عماد مواجه مي‌شوند به خوبي مي‌دانند به اين دو كه از بهترين‌هاي نسل من هستند و نسل من براي هميشه به وجود آن‌ها خواهد باليد، اتهامات خنده‌دار جاسوسي و اغتشاش و انقلاب مخملي نمي‌چسبد. بازجوها خود مي‌دانند و از همين روست كه بر چشم برادرانم چشم‌بند مي‌زنند و آن‌ها را را رو به ديوار مي‌نشانند تا محمدرضا و عماد شرم نگاه آن‌ها را نبينند.

اين شب‌هاي جمعه كه دعاي كميل خوانده مي‌شود، اشك‌هاي فخرالسادات محتشمي‌پور را كه مي‌بينم كه از پس سال‌ها تلاش و زحمت سرازير مي‌شود و بر استواري آن زن صبور گواهي مي‌دهد، با خود مي‌انديشم به ايماني كه هر لحظه در دلم راسخ‌تر مي‌شود؛ ايمان به اينكه فاطمه همسر محمدرضا و مريم همسر عماد در سن فخرالسادات محتشمي پور هرگز براي در بند بودن همسرانشان نخواهند گريست، چرا كه تا آن زمان حتما همه ما با هم، ما رفيقان نيمه راه و آنهايي كه هنوز اسيرند آزادي را براي اين سرزمين به ارمغان آورده‌ايم و آن روز حتما محمدرضاها و عمادها و فاطمه‌ها و مريم‌ها در نسيم روح‌نواز آزادي براي آباداني اين سرزمين تلاش خواهند كرد و حتما تمام رنج هاي فخرالسادات و تاج‌زاده به ثمر خواهد نشست.

اين شب‌هاي جمعه و نجواهاي نيايش چنين روزهايي را نويد مي‌دهد.


share this: facebook